از تو ما را حديثي در سينه هست و غمي جانکاه بر دل و رسالتي سنگين بر پشت. تو اگر چه قرآن مجسمي و هر بطن وجود و شخصيت تو را بطني است و آن را بطني ديگر تا لايتناهي و اگر چه اوج پرواز والاترين انسان، حضيض شناخت تو را در نمييابد و اگر چه تو برتري از آنچه ما ميانديشيم و آن صفات که تو را وصف ميکنيم و اگر چه تو زينتبخش صفاتي و اگر چه يادمان نرفته است آن کلام را که در قيامت والاترين مؤمنين، آناناند که در تب و تاب ديدار خداوندي ميسوزند و از او تقاضاي ديدار ميکنند. برقي ميدرخشد. وقتي خود را مييابند و به هوش ميآيند، عاجزانه از خدا ميپرسند که اين تو بودي؟ و پاسخ ميشنوند که اين يک تجلي از چهره حسين بود. جلوهاي بود از رخ اباعبدالله، و زبان را هرگز توان شرح اين ديدار نيست.
سلام بزرگوار
با متني جديدي بروزيم .
يا علي