مرغ دل ديرزماني است که در هوس روي نگار اين سوي و آن سوي مي پرد و پروانه وار شمع خيالش را طوف مي کند. به خون وضو ساخته و با شراره هجران احرام بسته است. موج در موج تاريکي فراقش را به برق وصال مي شکافد و بغض گلوگير شوق را به فرياد شورآفرين مي درد.اي عزيز! سرشک ديده پشت در پشت کرده عزم ويراني دارد و طوفان عشق بر خرمن هستي ام مي تازد. جانا :
ترحم کن بر اين قلب و بر اين دل *** ز چشم عاشقان پرهيز منما
سلام بروزيم و منتظر حضور .
يا علي